سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به پسرش حسن فرمود : ] پسرکم چیزى از دنیا بجا منه چه آن را براى یکى از دو کس خواهى نهاد : یا مردى که آن را در طاعت خدا به کار برد پس به چیزى که تو بدان بدبخت شده‏اى نیکبخت شود ، و یا مردى که به نافرمانى خدا در آن کار کند و بدانچه تو براى او فراهم کرده‏اى بدبخت شود پس در آن نافرمانى او را یار باشى و هیچ یک از این دو در خور آن نبود که بر خود مقدمش دارى . [ و این گفتار به گونه‏اى دیگر روایت شده است که : ] اما بعد ، آنچه از دنیا در دست توست پیش از تو خداوندانى داشت و پس از تو به دیگرى رسد و تو فراهم آورنده‏اى که براى یکى از دو تن خواهى گذاشت : آن که گرد آورده تو را در طاعت خدا به کار برد پس او بدانچه تو بدبخت شده‏اى خوشبخت شود ، یا آن که آن را در نافرمانى خدا صرف کند پس تو بدانچه براى وى فراهم آورده‏اى بدبخت شوى و هیچ یک از این دو سزاوار نبود که بر خود مقدمش دارى و بر پشت خویش براى او بارى بردارى ، پس براى آن که رفته است آمرزش خدا را امید دار و براى آن که مانده روزى پروردگار . [نهج البلاغه]
بنیاد توسعۀ روستای کارمزد بزرگ

دکترسید ناصر عمادی

درجمع مردم روستای کارمزد

بنام خدایی که محبت و عشق را در نام حسین (ع) معنا نمود.

روز پنجشنبه 2/9/91 به دعوت آقای فرزاد فتحی که از دوستان قدیمی و از جانبازان جنگ میباشند برای معاینه و درمان بیماران با مشکلات پوستی به روستای کارمزد از توابع منطقه سوادکوه رفتم. قبل از حرکت به سمت کارمزد بعلت شکستگی دنده قفسه سینه درد شدیدی را در قفسه سینه سمت راست حس میکردم که رانندگی را برایم مشکل میکرد اما حقیقتا شوق دیدار بیمارانی  که در انتظارم بودند، درد را برایم اندک نمود و تصمیم گرفتم حرکت کنم. ماجرای رفتنم به کارمزد با شکستگی دنده قفسه سینه، یادآور روزی بود که در سال 2009 در شهر آکرا از کشور آفریقایی غنا دچار بیماری مالاریا شده بودم و در حالیکه به شدت تب داشتم و بیمار بودم تصمیم گرفتم با همان حال برای حضور در کمپ پزشکی که از هفته قبل هماهنگ شده بود مهیا شوم. فراموش نمیکنم اگر چه به شدت نگران بیماری مالاریا در یک کشور غریب و آفریقایی بودم اما یک نیروی درونی به من میگفت( بچه بازی در نیار، مرد هستی  کارت را انجام بده) بعد بازگشت از کمپ پزشکی احساس رضایت و بهبودی میکردم که با همه مشکلات جسمی توانستم بعنوان پزشک ایرانی برای نام کشورم حضور فعال داشته باشم. زیرا همیشه حس میکنم در کار خیر که بخصوص برای مردم نیازمند باشد. خدای بزرگ بزرگترین نگهبان و حافظ ما هست.


ساعت 10 صبح ازساری با همان درد وضو گرفته و تنهایی راه افتادم  در مسیر طولانی و کوهستانی به کارمزد با تابلوی قرمز زیبایی مواجه شدم که بر آن نوشته شده بود به دهکده زیبای کارمزد خوش آمدید. راستش بعد از دیدن این تابلو که در فاصله 20 کیلومتری از شهر پل سفید در دل کوهستان بود بسیار خوشحال شدم زیرا واضح بود که مردم ساکن این روستا شوق و ذوقی دارند که در روستاهای دیگر ندیده بودم. این شاید چهلمین روستا در استان مازندران بود که برای ویزیت رایگان بیماران میرفتم. تابلوی بزرگ با طراحی زیبا و مهمتر از همه کلمه دهکده یعنی همت بلند مردم آن.


 تعداد 80 بیمار را در مرکز بهداشت کارمزد معاینه نموده و سپس ساعتی را در منزل آقا فرزاد استراحت نموده  تا شب که با حضور در مراسم نماز جماعت و مراسم سوگواری امام حسین (ع) دقایقی را برای جماعت بزرگی که در حسینیه حضور یافتند از حضورم در آفریقا و نام حسین و اهمیت نماز و بیماری شایع روستایشان سخن گفتم. در مطالب کوتاهی به همه جوانان کارمزدی عرض کردم کسب علم و عمل صالح در خدمت به همه انسانهای نیازمند بزرگترین و با ارزشترین خدمت به دین و مملکت و اساسی ترین راه روش برای حفظ نام حسین (ع) توسط ما شیعیان میباشد. وحدت و یکپارچگی مردم این روستا چشمگیر بود. بطوریکه حتی خودم از این یکرنگی و یکدلی مردم احساس قدرت میکردم. بهرحال روز و شب خوبی بود که در تاریخ صفحات عمر ما از روستای کارمزد نوشته شد. اگر خواننده این مطلب هستید به وب سایت کارمزد آقای خادمی و نشریه صراط این روستا نگاهی داشته تا بیشتر از حال و هوای این دهکده مطلع شوید مهمتر اینکه حتما در یک روز تابستانی از این روستا دیدار نمایید تا در بلندای کوه با اصالت و بزرگی انسانهای این دیار آشنا شوید.

انصاف نیست یادی از رزمنده دوران دفاع مقس و برادر شهید و دوست عزیز و با صفایم جناب آقای دکتر امیر کریمی نکنم  اگر چه آدم یک دنده و کله شقی است اما  هر زمان اگر غم و غصه ای بر دل و جسم ما بود او بود که با جان و دل،  گوش ، چشم و زبان میشد تا از آن بکاهد و ما را همچنان پرنشاط و نیرو حفظ نماید. دوست خوب هم نعمتی است که ما بسیار داریم  وخدا را برای این نعمت همیشه شکر گزاریم. این را از این جهت گفتم که شب قبل رفتنم به روستای کارمزد با ایشان تماس گرفتم و ازمشکل جسمی ام گفتم که ایشان مثل همیشه به من میگفت مرگ و میری در کار نیست برو به امید خدا.    


مطلب آخر هم اینکه هفته گذشته با جناب دکتر جلیلی (معاون آموزشی دانشگاه تهران) و دکتر نمازی و دکتر پارسا برای مشکلات محل خدمتم در بیمارستان بهارلو صحبت کردم  و همچنان در انتظار ملاقات خانم دکتر نیری (رئیس دانشکده پزشکی) هستم تا انشالله در دانشگاه تهران زنده بمانیم و خدمتگزار مردم کشورمان. 

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط بنیاد توسعه کارمزد 91/9/8:: 10:23 عصر     |     () نظر